کد مطلب: 9042 تعداد بازدید: ۱۲۳۸

شمیم شهادت در گرد و غبار فتنه ۸۸

یکشنبه ۸ دى ۱۳۹۲
در جریان فتنه 88 و بعد از اعلام نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، افرادی در آتش فشان هایی که از درون سینه های فتنه گران و فتنه یاوران تغذیه می شد به شهادت رسیدند. شهیدانی که کمتر کسی از آن ها یادی کرده و کمتر نهادی برایشان یادواره ای برگزار کرده است.

«دیار باران»: در جریان فتنه ۸۸ و بعد از اعلام نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، افرادی در آتش فشان هایی که از درون سینه های فتنه گران و فتنه یاوران تغذیه می شد به شهادت رسیدند. شهیدانی که کمتر کسی از آن ها یادی کرده و کمتر نهادی برایشان یادواره ای برگزار کرده است.

پس از گذشت نزدیک به چهار سال سال از فتنه ۸۸، اسامی شهدای این فتنه توسط حجت الاسلام رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بیان شد. او گفت: «۹ دی را باید پاس داشت به خاطر شهدای جوان و مخلصی که در هشت ماه دفاع مقدس جنگ نرم برای مقابله با کودتای ۸۸ به شهادت رسیدند. همچون مادر و دختر شهیدی به نام سرور برومند چوکامی و فاطمه رجب پور چوکامی که در کنار حوزه ۱۰۷ نینوا چادر از سرشان کشیدند و در روز ۲۵ خرداد به دست فتنه‌گران به شهادت رسیدند. شهدایی همچون حسین غلام کبیری، بهمن جنابی، محمدحسین فیض، میثم عبادی، ناصر امیرنژاد، مسعود خسروی دوست محمدی، مصطفی غنیان، سجاد سبزعلیپور، سجاد قائد رحمتی، یعقوب بّروایه، علی فتح علیان، رامین رمضانی، حسین طوفان پور، حسام حنیفه، سعید عباسی، محرم چگینی قشلاقی، فاطمه سمسارپور، علیرضا افتخاری خاتونی، حمید حسین بیگ عراقی، عباس دیسناد، داود سبزی که اکثریت قریب به اتفاق شان بسیجی بوده و با اسلحه ای که کالیبر آن متعلق به سلاح‌های رسمی کشور نیست به شهادت رسیدند و خون این شهدا به گردن رؤس فتنه است.»

 البته اسامی دیگری هم از گوشه و کنار شنیده می شود. حاج سعید قاسمی در برنامه “دیروز، امروز، فردا” می گوید: “بیش از سی و خورده ای شهید دادیم. مادر یکی شان قبل از اینکه بیایم اینجا به من گفت که مدیون هستی اگر نگویی که من بچه ام را گذاشتم برای انقلاب، برای اینکه حتی وقتی که آمدند همین صدا و سیمای شما را اشغال بکنند، ساعت دو نصف شب آمدی بچه من را با کفش کتانی از در خانه برداشتی آوردی برای اینکه اینها اینجا گارد حفاظتی تشکیل بدهند. گفت: به اینها بگو جگر نکردید حتی یک اربعین بگیرید. اما نمی بخشمتان اگر که سر سوزنی به همه آنچه که به ما سفارش شده و وامدار تفکر آقا روح الله و زیر چتر این ولی فقیه است، کوتاه بیایید و اگر بخواهد خدشه ای به این وارد بشود ما شما را نمی بخشیم.”

این ها حکایت یکی از مهم ترین ابعاد مغفول مانده حوادث پس از انتخابات ۸۸ است. به راستی چرا جامعه ایرانی بعد از انتخابات ۸۸، غلام کبیری ها و ذوالعلی ها را کمتر از آقا سلطان ها می شناسد؟!

یقینا عوامل داخلی و خارجی فتنه در بزرگ کردن و بُلد کردن بازیگران خود نقش مؤثری دارند اما نمی شود غفلت حزب اللهی را از یادآوری و شناسایی شهیدانی که بی حساب و کتاب به درجه والای شهادت نرسیده اند، نادیده گرفت.

برای آقا سلطان ها مستندها ساخته شد اما برای دو بانوی بسیجی که چادر از سرشان کشیدند و به شهادت رسیدند دریغ از یک کلیپ چند دقیقه ای!!

راست می گوید بلاگر وبلاگ آذرباد: “شهید از این مظلوم‌تر هم می‌شود؟ لااقل بیایید برای شادی روح‌شان فاتحه ای بخوانیم. کمترین کاری که برای آن شهدای مظلوم از دست مان بر می آید…”

در پایان به سه گزارش از چهار شهید مظلوم این وقایع که به دست اغتشاشگران و آشوب طلبان به شهادت رسیدند می‌پردازیم به امید روزی که دیگر، اسامی این قهرمانان مظلوم به بهانه مصلحت سانسور نشود و این مردم بیش از این از شناخت اسطوره های خود بی نصیب نمانند.

شهید حسین غلام کبیری

شهادت: ۸۸/۳/۲۵

محل شهادت: تهران، سعادت آباد

شهید حسین غلام کبیری و ۴ نفر از دوستانش کنار جاده با موتور ایستاده بودند که پراید مشکی رنگ فاقد پلاک با سرعت به سمت آنها آمده و پس از وارد کردن ضربه ای سخت به ایشان از محل متواری شد. وی پس از مجروح شدن از ناحیه شکم و دوپا دچار خون ریزی داخلی شد و در بیمارستان هوشیاری خود را به طور کامل از دست داد و حوالی سحر به شهادت رسید. بعدها با پی‌گیری پلیس امنیت مشخص می‌شود که همین خودرو در چند نقطه دیگر نیز دست به چنین کاری زده است. شهید کبیری کلاس سوم دبیرستان را در رشته کامپیوتر به پایان رسانده و در کنکور کاردانی همین رشته پذیرفته شده بود.

مادر شهید می گوید: حسین هم کار می کرد و هم درس می خواند. وقتی صبح روز شنبه ۲۳ خرداد از امتحانش برگشت گفت دیگر امتحاناتم هم تمام شد. دیگر بچه مدرسه‌ای ندارید. رفته بود کنکور امتحان بدهد، بعد از اینترنت دیدیم قبول شده. می‌خواست برود برای کنکور دانشگاه دولتی، کارتش را هم گرفته بود‌، دیگر نرفت! یکشنبه شب رفت بیرون، صبح دوشنبه فرستاده شد بیمارستان.
گفتند پاهایش شکسته، یکی دو دقیقه کنارش ایستادم گریه کردم، آمدم بیرون بعد از یک ساعت گفتند که تمام کرد. من که رفتم بیت رهبری، عکس حسین را بردم‌، کارت دانشجویی‌اش را بردم‌، قبولی‌اش را بردم. آقا گفتند: خوشحال باشید که حسین دانشگاه اصلیش قبول شده است.

شهید امیرحسام ذوالعلی

شهادت: ۸۸/۱۰/۱۰

محل شهادت: تهران به دست منافقین

گزارش ها حکایت از آن دارد که در روز دهم دی ماه ۸۸ درست یک روز بعد از راهپیمایی عظیم نه دی، شهید امیرحسام ذوالعلی درحالی که با موتور سیکلت شخصی خود از دانشگاه به سمت محل کار در حرکت بود، ابتدا در اتوبان شیخ فضل الله نوری تهران توسط یک اتومبیل پِژو ۲۰۶ مورد تعقیب قرار می‌گیرد و بعد اتومبیل مذکور با وی تصادف می‌کند که عمدی بودن این برخورد توسط شاهدین تایید شده است. این شهید مظلوم پس از رسیدن به بیمارستان در اثر شدت جراحات وارده به شهادت می‌رسد. به گفته دوستان نزدیک شهید ذوالعلی، وی قبل از شهادت نیز به خاطر فعالیت‌های قبل و بعد از انتخابات خود بارها مورد تهدید قرار گرفته بود. این شهید فتنه همچنین میاندار هیئت مسجد محل خود و به شدت حامی ولایت بود. به دلایل مختلف و همچنین در جریان بودن پرونده برای تحقیقات بیشتر جزئیات دقیقی از این حادثه در دست نیست.

مادر و دختر گمنام خانواده رجب پور

تاریخ شهادت: ۸۸/۳/۲۵

به دست اغتشاش گران

یک روزنامه صبح در تاریخ ۲۷ خرداد ۸۸ در اخبار صفحه اول خود از کشته شدن یک مادر و دختر بی گناه تهرانی در آشوب های ۲۵ خرداد به دست آشوبگران خبر داد و تصایری از آن را نیز منتشر کرد. بنابراین گزارش، پس از اینکه پایان راهپیمایی غیر قانونی ۲۵ خرداد به خشنونت کشیده شد، اغتشاش گران در مقابل حوزه مقاومت ۱۱۷ قدس،‌ با ماموران نیروی انتظامی مستقر در مقابل حوزه مقاومت درگیر شدند. اغتشاش گران در این کشمکش به سمت نیروهای انتظامی تیر اندازی کردند. این تیر اندازی به شهادت مادر و دختری منجر شد که به علت ازدحام جمعیت به خانه نرفته و در سمت مقابل آنها در یک مهد کودک پناه گرفته بودند. پس از آن اغتشاشگران پس از عقب راندن ماموران نیروی انتظامی اقدام به آتش زدن مرکز نظامی مذکور و دیگر ساختمان‌های اطراف از جمله مهدکودک «آوای باران» می‌کنند که متاسفانه جسد این دو نفر نیز در آن قرار داشته است. پیکر این شهدای فتنه زمانی پیدا می‌شود که حوالی اذان مغرب، رجب پور پس از نتیجه نگرفتن از تماس‌های تلفنی با مهد کودک برای پیدا کردن ردی از مادر و خواهر خود به آنجا می‌آید و پس از شکستن در ساختمان با جنازه عزیزان خود مواجه می‌شود.