کد مطلب: 8595 تعداد بازدید: ۴۹۹

منظور از قلب، هنگامي كه مي‎گوئيم قرآن بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل مي‎گرديد چيست؟

دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲
پرسش :

منظور از قلب، هنگامي كه مي‎گوئيم قرآن بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل مي‎گرديد چيست؟


پاسخ :


براي پاسخ به اين پرسش به دو مقدمه نياز داريم: اول اين‎كه قلب در لغت، به چه معاني استعمال شده است و ديگر اين‎كه قلب در قرآن در كدام يك از اين معاني، بكار برده شده است.
الف: قلب در لغت
از معاني اختصاصي قلب، روح و جان است[1] مثل كلام خداي تعالي در قرآن، كه مي‎فرمايد: "در هنگام مرگ قلوب به گلوگاه مي‎رسد" يعني ارواح‎ها و جان‎ها".[2] در اين‎باره بعضي از محققين مي‎گويند: "قلب دو گونه است: يكي قلب مادي ظاهري، كه عضوي از بدن و منبع حيات و حركت است، و ديگر قلب روحاني باطني، كه روح مجرد است و متعلق به قلب بدني و به واسطه اين روح، حركت و عمل و حيات در قلب و بدن تحقق پيدا مي‎كند، و اين روح همان نفس ناطقه درك‎كننده و حقيقت انسان است و از اين روح، همة قوا وصفات سرچشمه مي‎گيرد و تجلي پيدا مي‎كند، همچنانكه همه اعضاء ادامة حياتشان به قلب وابسته است. پس حاكم مطلق در وجود انسان، ظاهراً و باطناً همان روح است كه در امور روحي و معنوي بدون واسطه حكم مي‎كند، و در بدن با واسطه قلب، و اين روح به اعتبار دگرگوني و تحولات مختلفه در قلب به صفات مختلف متصف مي‎شود مثل؛ سلامت،[3] تكبر و جباريت،[4] انابه،[5] گناه،[6] اطمينان،[7] مرض،[8] قساوت،[9] و غيره".[10]
ب: قلب در اصطلاح قرآن
در قرآن كريم، خداوند به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ امر مي‎كند كه: "بگو، جبرئيل به فرمان خداوند، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است."[11] و در آياتي ديگر مي‎فرمايد: "مسلّماً اين قرآن از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است، روح‎الامين (جبرئيل) آن را بر قلب پاك تو نازل كرده است، تا از انذار كنندگان باشي"[12] كه به طور قطع منظور از "قلب" كه در آيات ظرف نزول وحي است همان "نفس" و "روح" است و اطلاق آن به "روح" به لحاظ اين است كه داراي قدرتِ تفكر و تعقل و ادراك است.[13]
در نتيجه مي‎توان گفت: "مراد از "قلب" در كلام خداي تعالي در (قرآن مجيد)، در هر جايي از قرآن كه بكار رفته باشد، آن حقيقتي است كه ادراك و شعور را به آن نسبت مي‎دهند، نه قلب صنوبري شكل، كه در سمت چپ سينه آويزان است و يكي از اعضاء رئيسه بدن آدمي است، به شهادت آياتي از قرآن كريم كه ذيلا خاطر نشان مي‎شود:
در آيه 10 سوره احزاب، قلب را عبارت دانسته از چيزي كه در هنگام مرگ به گلوگاه مي‎رسد "و قلب‎ها مي‎رسد به حنجرها[14] كه معلوم است مراد از آن جان آدمي است.
و در آيه 283 سوره بقره، قلب را عبارت دانسته از چيزي كه متصف به گناه و ثواب مي‎شود و فرمود: "چنين كس قلبش گنهكار است"[15] و معلوم است كه عضو صنوبري شكل گناه نمي‎كند پس مراد به آن همان نفس و جان آدمي است وشايد وجه اين‎كه در جمله "و نزل به الروح الامين علي قلبك" پاي قلب را به ميان آورده و نفرموده "عليك" (بر تو نازل كرديم) اشاره به اين باشد كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ چگونه وحي و قرآن نازل را تلقي مي‎كرده، و از آن جناب آن چيزي كه وحي را از روح‎الامين مي‎گرفته "نفس" او بوده، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهريش، كه در امور جزئي به كار بسته مي‎شود. پس زماني كه به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ وحي مي‎شد هم مي‎ديد و هم مي‎شنيد امّا بدون اين‎كه حس بينائي و شنوائيش به كار بيفتد، هم‎چنان‎كه در روايت آمده، كه حالتي شبيه به بيهوشي به آن جناب دست مي‎داد؛ پس آن جناب فرشته وحي را مي‎ديد و صدايش را مي‎شنيد و اگر ديدن و شنيدن او، در حال وحي عين ديدن و شنيدن ما بود، بايستي آنچه مي‎ديده و مي‎شنيده، ميان او و ساير مردم مشترك باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحي را ببينند و صدايش را بشنوند و حال آن‎كه روايت بسيار زيادي، كه براي ما قطع مي‎آورد، اين معنا را تكذيب كرده؛ و حالت وحي بسياري از آن جناب ديده شده كه در بين جمعيت بوي دست داده است و جمعيتي كه پيرامونش بوده‎اند هيچ چيزي احساس نمي‎كرده‎اند، نه صداي پايي، نه شخصي و نه صداي سخني كه بوي القاء مي‎شود.[16]
بنابراين منظور از "قلب" هنگامي كه مي‎گوئيم قرآن بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل مي‎گرديد، همان روح پاك پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است نه اين قلبي كه تلمبه‎اي است براي گردش خون، و انتخاب اين دو تعبير در اين‎جا اشاره به اين است كه تو اي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ با روح و جان خود، قرآن را پذيرا شدي و اين معجزه بزرگ آسماني پايگاهش قلب و دل تو است.[17]
منابع ديگر براي مطالعه بيشتر
1. تفسير الميزان (ترجمه)، طباطبائي، محمد حسين، ج 15، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، چاپ 2، 1364 هـ ش.
2. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، ج 15، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ 10، 1367 هـ ش.
3. اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، (ترجمه جواد مصطفوي)، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
4. قلب سليم، دستغيب، عبدالحسين، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 8، 1365 هـ ش.
5. المفردات في غريب القرآن، اصفهاني، راغب، دفتر نشر كتاب، تهران، چاپ 2-1404 هـ ق.
6. التحقيق في كلمات القرآن، مصطفوي، حسن، وزارت ارشاد، تهران، 1386 هـ ش.

[1] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 411، دفتر نشر كتاب، چاپ 2، 1404 هـ ق.
[2] . سورة احزاب، آية 10، "و بلغت الحناجر.
[3] . سورة شعراء، آية 89، "بقلب سليم.
[4] . سورة غافر، آية 35، "و كل قلب متكبر جبار.
[5] . سورة ق، آية 23، "بقلب منيب.
[6] . سورة بقره،آية 283، "اثمّ قلبه.
[7] . سورة نحل، آية 106، "و قلبه مطمئن بالايمان.
[8] . سورة بقره، آية 10، "في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضا.
[9] . سورة بقره، آية 74، "قَست قلوبكم.
[10] . ر.ك، مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ج 9، صفحه 304، وزارت ارشاد، 1368 هـ ش.
[11] . سورة بقره، آية 97، "قل من كان عدواً لجبرئيلَ فانّه نزّله علي قلبك باذن الله".
[12] . سورة شعرا، آية 192 تا 195، "و نه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين، علي قلبك لتكون من المنذرين.
[13] . عبداللهي، محمود، جزوه نبوت در قرآن، ص 35.
[14] . سورة احزاب، آية 10، "و بلغت القلوب الحناجر.
[15] . سورة بقره،آية 283، "اثمّ قلبه.
[16] . طباطبائي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 482، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، چاپ 2، 1364 هـ ش.
[17] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 15، ص 346، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ نهم 1367 هـ ش.